بازیچه ی عشق


khaterat

 ای خدا تمومش کن دیگه طاقت ندارم

 

 

یاد گرفتم وقتی در دست معشوقه بازیچه میشوی و با دل و جان دوستت دارم نثارت میکند مترسکی پیش نیستی جز برای یاد اوری و تکرار خاطرات خاله زنگ بازی کودکانه اش که در دوران کودکی بازی کرده است . حال  با ملعبه قرار دادن معشوق دلسوخته و سینه چاک  در ظاهر حماسه عاشقانه  و در باطن  بازی با عشق را به اجرا میگذارد .  با عشق خاطرات کودکانه را زنده و گرنه معشوق بهانه است .انگاه دلی را شاید خانه خداست می شکنند و کسی که تحقیر میکنند شاید محبوب خداست . می سوزم از این دو روئی نیرنگ که طلوع صادقانه دلی را غروب می کنند حقیقت است عشق را باید از شمع اموخت حتی خاکسترش را بدامن پروانه ریخت نه از معشوقه هائی که با ترک معشوق گلهای عشق را به دامن بیگانه میریزند. و چه بیرحمانه طلوع بهار عمر مرا  خزان بی رحم معشوقه به تارج برد و مرا عروسکی برای بازیچه دستان خود کرد و من چه ساده و صادقانه شکستم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





دو شنبه 4 شهريور 1392 11:26 |- naficeh -|

ϰ-†нêmê§